۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

قمار آخر دیکتاتور

سال 2011 با تحولات سیاسی گسترده در شمال آفریقا آغاز شد. البته با توجه به تغییرات سیاسی در سودان می توان این تحولات را مرتبط با آفریقا نیز دانست؛ اما آنچه واضح است این است که تجربه ی تونس بی ارتباط به رفراندوم سودان است و حرکتی آزادی خواهانه در بستر دیکتاتوری مطلقی است که در عین توسعه گرایی هرگونه خواست آزادی و تحزب را به شدت سرکوب می کند. این خصوصیت، خصوصیتی کاملن عربی است. اکثر حکام عرب چنین برخوردی با کشور و ملتشان دارند. این خصوصیات در قاموس ارتباط نزدیک با ایالات متحده، توسعه گرایی صنعتی و توریستی، برساختن رویه ای برای نشان دادن رفاه جامعه و در عین حال گسترده شدن فقر در میان اقشار فرودست، عدم تقسیم حداقل رفاه برای همه ی مردم، برقراری حکومت پلیسی و... نمود پیدا می کند. تونس و اصولن حکومت بن علی یکی از واضح ترین نمونه های این مدل بود. حرکت شورشی مردم تونس که با روشی انقلابی توانست حکومت بن علی را ساقط کند نیز به دلیل همین تشابه مدلی در حکومت های عربی خیلی زود تبدیل به سمبل مبارزه ی مردم عرب شد. همین زود نماد شدن - به اصطلاح- انقلاب تونس یکی از دلایل نگران کننده ی صدور این تفکر به دیگر ملل عرب است. اما در این مطلب نه راجع به این موضوع صحبت خواهم کرد و نه اصولن به خود حرکت مردم تونس کاری دارم. بیشتر می خواهم از مصر بگویم و از مزایا و مضرات پذیرش تفکری که از تونس به آنجا رسید.

حرکتی که در تونس اتفاق افتاد اولن و بالذات در راستای وضعیت بد اقتصادی بود؛ اما نکته این جاست که وقتی بن علی خاک این کشور را ترک کرد بلافاصله خواسته های مردم معترض به خواست هایی مدنی تغییر کرد. دلیل اصلی این تغییر فاز رشد طبقه ی متوسط در تونس بوده است اما مشکل جایی شکل می گیرد که این طبقه ی متوسط در برابر طبقه ی فرودست قرار گیرد. اتفاقی که از اوایل این هفته شاهدش بودیم نیز همین است. صدای انقلاب تونس با تمام خصایص مدنی و اقتصادی به مصر رسید. مصری که چندین و چند پله بالاتر از تونس نشسته: هم به لحاظ پهنه ی طبقه ی متوسط در جامعه، هم به لحاظ قدمت و جاافتادگی این طبقه و هم به سبب وجود پایگاه های سیاسی و اجتماعی ریشه دار. مصر الازهر را دارد، اخوان المسلمین را دارد و جنبش کفایه و بسیاری گروه های موازی آن را دارد. مصری ها با مبارزه ناآشنا نیستند و حکومت خودشان را خوب شناخته اند؛ اما نکته ی قابل توجه این جاست که مصری ها تا پیش از وقایع تونس دست به اقداماتی این چنینی نمی زدند. دلیل چه می تواند باشد؟

در وهله ی اول دلیل الازهر است. الازهر بنیانی دینی - سیاسی است که مشی سیاسی بسیاری از متفکران مصری را تحت تاثیر خود قرار می دهد. به نوعی الازهر تحت تسلط حکومت حسنی مبارک است اما این گفته بدان معنا نیست که الازهر بنیاد مذهبی و سیاسی وابسته به حکومت باشد. در حقیقت حسنی مبارک در همه ی سال های حکومتش با الازهر معامله کرده تا بتواند نهاد حکومتش را استوار نگاه دارد. انتخاب حسنی مبارک هم برای معامله کردن انتخاب درستی بوده؛ زیرا الازهر به لحاظ سیاسی تا حدودی محافظه کار و عمیقن اصلاحطلب است. پس اگر الازهر حمایتی -حتی نیمه کاره- از دولت حسنی مبارک بکند کافی است تا مردم بپذیرند که این دولت قابل اصلاح است. هرچند این تصور به واسطه ی تجربه ی سی ساله روز به روز بیشتر از بین می رود با این حال مردم و روشنفکران دینی مصر همچنان به الازهر چشم امید دارند و الازهر همچنان راه مبارزه را راه اصلاحات می خواند.

اما به سبب همان تجربه ی سی ساله که پیشتر گفتم، در جامعه بدبینی به اصلاح پذیر بودن دولت حسنی مبارک روز به روز بیشتر می شود. این بدبینی روزافزون به اصلاحات میل به حرکات رادیکال را در جامعه ی مصر (و به خصوص در میان جوانان) بیشتر می کند. بازیابی قدرت در گروهی مانند اخوان المسلمین دقیقن نتیجه ی همین تمایل به حرکات رادیکال است. اخوان المسلمین به عنوان پایگاه تفکری بنیادگرا، خواستار براندازی کامل نظام سکولار دولت حسنی مبارک است. در حقیقت آموزه های تفکر اخوان المسلمین برای مردم این است که تمام مشکلات امروز مصر به سبب سکولار بودن دولت حسنی مبارک است. در نتیجه ما باید علیه مبارک و تفکرش دست به جهاد بزنیم. این تفکر طبیعتن در تضاد با تفکر الازهر است و طالب خشونت فراوان در سطح جامعه خواهد بود.

تضاد میان الازهر و اخوان المسلمین چیز تازه ای نیست. این تضاد همواره بوده و حتی بیش از این ها می توان آن را تضاد سیاسی ذاتی در بشر دانست. اما آنچه خوشبختانه مصر را در خطر مطلق بنیادگرایی اسلامی رها نمی کند وجود جنبش هایی مانند 6 آوریل ، کفایه، الوفد و حزب ملی تغییر است. این جنبش ها فارغ از گرایش مذهبی (که الازهر و اخوان المسلمین واجد آنند) صرفن به خواست های سیاسی و مدنی می پردازند. در حقیقت راه نجات مصر هم از همین سه گروه می گذرد.

پیش از وقایع تونس حزب ملی تغییر بیانیه ی معروف خود در مخالفت با فضای پلیسی مصر را نوشت که به امضای میلیونی مردم رسید. پس از وقایع تونس نیز جنبش 6 آوریل در روز 25 ژانویه امسال مردم را به خیابان فراخواند تا "روز خشم" در تاریخ مصر ثبت شود. اما آیا تونس می تواند در مصر تکرار شود؟ نتیجه ی حرکت مردم مصر در "روز خشم" چه می تواند باشد؟

من با نظر کسانی که می گویند مصر و الجزایر و اردن به تونس بی شباهتند مخالفم. از نظر من اکثر کشورهای عرب و خصوصن کشورهای شمال آفریقا و حاشیه ی دریای سرخ هم به لحاظ اجتماعی و سیاسی و هم به لحاظ فرهنگی تشابهات فراوانی با هم دارند. همه ی این تشابهات در کنار تشابه ذات دیکتاتوری های این منطقه موجب می شود که فرمول مبارزاتی خاصی بتواند بالقوه در تمام این جوامع نتیجه بخش باش. اما مساله اینجاست که نتیجه ی این فرمول همیشه نتیجه بخش به سبب تفاوت های ریز و درشت این جوامع شبیه بالطبع متفاوت خواهد بود.

تفاوت مصر و تونس در اینجاست که همانطور که گفتم مصر سابقه ی طویلی در مبارزه علیه هر نظام تمامیت خواهی داشته است و در نتیجه اندیشه و اندیشمندان محکم و ریشه داری نیز دارد. اندیشه ی حاکم بر الازهر و اخوان المسلمین به راحتی گریبان ذهن و عمل مصریان را رها نمی کند. در صورتی که مصر با انقلابی شبیه انقلاب تونس مواجه شود خطری بزرگ همه ی ساختارهای اجتماعی و سیاسی مصر را تهدید خواهد کرد و آن خطر بنیادگرایی اسلامی است. اخوان المسلمین خواستار نوعی حکومت اسلامی هستند که بی ارتباط با مشی جمهوری اسلامی نیست. در عین حال روشن است که القاعده در مصر ریشه دوانده و جوانه های افکار و اعمال این گروه نیز اخیرن به وضوح در مصر مشهود است. پس هر حرکت رادیکالی بالقوه می تواند این دو تفکر را در مصر تقویت کرده و متعاقبن موجب قدرت گرفتن اینان شود.

حرکت مردم مصر در "روز خشم" الهام گرفته از حرکت مردم تونس بود. انقلاب تونس ادامه ی انقلاب سال 57 در ایران نبود. این انقلاب شباهت داشت به حرکاتی که از اوایل دهه ی نود تا همین اواخر در اروپای شرقی به وجود آمد اما ذاتن به انقلاب اسلامی بی ارتباط بود. به همین نسبت هم حرکت مردم تونس پر از نقاط امیدوار کننده است که از آن می گذریم. اما انقلاب تونس ممکن است موجب شورش هایی در مصر شود (همانطور که سه شنبه ی این هفته شاهدش بودیم) که مصر را به سمت چیزی شبیه انقلاب ایران ببرد و این نه تنها برای مصر که برای کل جهان عرب و حتی خاورمیانه خطرناک است.

فارغ از تایید یا تقبییح حکومت حسنی مبارک، من تنها راه نجات این رییس جمهور پیر را در معامله ای دوباره با الازهر می بینم. الازهر هنوز قدرتمندترین بنیان سیاسی و دینی مصر است و اگر کاری برای حسنی مبارک بشود کرد، این کار الازهر است. حسنی مبارک مجبور است بزرگ ترین قمارش را با الازهر بکند. قماری که ممکن است نتیجه اش کناره گیری حسنی مبارک و تن دادن به شکل گیری دموکراسی باشد. این کاری است که بن علی چند روزی دیر متوجه اش شد و حسنی مبارک به این واسطه لااقل می تواند در مصر بمیرد.

۸ نظر:

  1. تایماز، همون طور که جای دیگه هم گفتم این متنت بسیار روانه، و با وجود لحن ژورنالیستی اش کیفیت های آکادمیک از خودش نشون می ده.
    درباب محتوا بحث رو با پرسش از ادعایی شروع می کنم که بهش پرداخته نشده. در چند جا از متن ادعا شده که شباهت هایی بین کشورهای عربی هست
    ۱- "این خصوصیت، خصوصیتی کاملن عربی است. اکثر حکام عرب چنین برخوردی با کشور و ملتشان دارند. این خصوصیات در قاموس ارتباط نزدیک با ایالات متحده، توسعه گرایی صنعتی و توریستی، برساختن رویه ای برای نشان دادن رفاه جامعه و در عین حال گسترده شدن فقر در میان اقشار فرودست، عدم تقسیم حداقل رفاه برای همه ی مردم، برقراری حکومت پلیسی و... نمود پیدا می کند."
    ۲- "من با نظر کسانی که می گویند مصر و الجزایر و اردن به تونس بی شباهتند مخالفم. از نظر من اکثر کشورهای عرب و خصوصن کشورهای شمال آفریقا و حاشیه ی دریای سرخ هم به لحاظ اجتماعی و سیاسی و هم به لحاظ فرهنگی تشابهات فراوانی با هم دارند. "

    اما درباره ی دلایلت و مدارکتک برای این شباهت ها چیزی ننوشته ای. یعنی با جزییات ادعات رو بیان کردی، که من رو آماده می کنه برای شنیدن دلایل جذابی درباب شباهت ها اما بیشتر از تفاوت ها در متن می خوانیم. در عین حال خواننده ی ایرانی ممکنه به طور شهودی شباهت کشورهای عربی رو بپذہره، که این خودش رسالت "اکسپلیسیت" کردن شباهت ها رو پررنگ تر می کنه.

    آیا می تونی دلایلی برای این شباهت ها بیاری؟ مثلن دلایلی تاریخی، آماری؟ حتی اگر به نظرت شباهت های زبانی، دینی، فرهنگی، و غیری ممکنه به شباهت هایی که می گی انجامیده باشه، دلیلش‌ چیه؟‌ این البته فقط مشکل متنت نیست و بحث مهمیه در مقایسه ی سیاسی خاور میان. مشکل شناخته شده ی متون اورینتالیست هم هست که در بیشتر مواقع دلایل کافی برای شباهت های شهودی بیان نمی کنند.

    بعد از این جوابت خیال دارم مثل گلی بر اساس مصاحبه ی آصف بیات هم ازت سوال بپرسم.

    پاسخحذف
  2. آیدا. ایرادی که گرفتی کاملن به جاست. نکته اینه که من می خواستم در این مطلب اصولن راجع به نوع برخورد گروه های سیاسی مصر و خطراتی که ممکنه مصر رو تهدید بکنه حرف بزنم. در عین حال می خواستم فرض دیلی که مبارک می تونه با الازهر بکنه رو مطرح کنم که امروز معلوم شد این دیل تقریبن صورت گرفته اما نتیجه هنوز معلوم نیست. بگذریم. اما نقد تو به جاست با این حال جواب من اینه که اون شباهت ها مفروضات مطلب من بودن در نتیجه برای تخلیص کلام ننشستم به آوردن فکت و آمار برای ماجرا. اما این کاری است که می تونیم طی بحثی با هم راجع بهش حرف بزنیم. نمی دونم، شایدم اصلن نشستم و یه چیزی در این رابطه نوشتم.

    بر اساس مصاحبه ی آصف بیات هم خب به هر حال می شه حرف زد

    پاسخحذف
  3. نوشتن یک سلسه متن درباره ی شباهت ها و تفاوت های کشورهای عربی زبان - در ابعادی گسترده و فرای وقایع کنونی - یقینن بسیار روشن گر خواهد بود. خواننده ی فارسی زبان پیش فرض هایی داره که باعث شده ذهن اش عادت نداشته بشه اعراب رو از هم به دقت تمیز بده. در کلیتی که در حوصله ی بحث کنونی نیست تبدیل به "دیگری عرب" شده اند، تا حدی که پیش فرض های ناگفته ی ما که برای خودمون هم آشکار و آگاه نیست، به گاهی حتی به تبعیض نژادی نزدیک هم می شه. این امر اگر به مرحله ی آگاهی و بیان نرسی و شکافته نشه سر راه آگاهی سیاسی مون از خاورمیانه قرار می گیره.

    من همیشه با آصف بیات موافق نیستم. با وجود تحلیل های بی نظیرش، نگاهش به اندازه ی کافی "خودی" نیست. باشه این برای کامنت بعد :)

    پاسخحذف
  4. البته پیش فرض های این متن کاملن با آگاهی از همه ی تفاوت ها و شباهت های میون اعراب بوده. یعنی من فکر می کنم تا حدی به خصوصیات منحصر به فرد بیشتر کشورهای عرب آگاهی داشتم. البته می گم که "تا حدی". اما نکته اینجاست که این پیش فرض ها لااقل در مطلبی که نوشتم نه تنها به بن بست نژادپرستی (اون هم از نوع ضد عربی) نمی رسه بلکه به سبب خصوصیات روحی من تا حدی دچار مسئله ی عربوفیل بودن هم هست (که البته این هم به نوعی مشکل سازه)

    پاسخحذف
  5. خوندم تایماز.در برابر چنین نوشته هایی من یک مخاطب خیلی خیلی بی نظرم که فقط دقت می کنند به اون چه می خونند و لابد فکر می کنن فهمیدن که متن چی گفت. این یک.
    دو اینکه تو غلط کردی که فکر می کنی به خصوصیات منحصر به فرد بیشتر کشورهای عرب آگاهی داری.اینرو حتی بابای من که دیگه 60 سالش شده و تو در جریانی هم نمی دونه !!!!!!!!!

    سوم این که نکبت! تو اون word لعنتی یه مرگی وجود داره که بهش می گن : Justify

    پاسخحذف
  6. خب مهسا، اگه دقت می کنی به اونچه می خونی از توقع می ره که این دقیق بودن رو نشون بدی. من حتی روی عبارت "تا حدی" تاکید هم کردم یعد تو می آی باز می گی فلان و بهمان. یعنی مهم نیست اگه دقت نکنی. اما می گی دقت می کنی دیگه این برخورد نادقیق خیلی به چشم خواهد اومد.

    بله من تا حدی به مسائل سیاسی و اجتماعی جهان عرب (که منحصر به فردشون می کنه) واقفم و این رو مسلمن می گم. در نتیجه یه کم به غیر از خوندن در ایراد گرفتن هم دقت کن.

    پاسخحذف
  7. هر چند اون وسط مسطا رو رج زدم ولی خب سودمند بود

    پاسخحذف
  8. خواندمت. برای من که خیلی از جزئیات سیاسی مطلع نیستم روشن کننده بود. من هم فکر می کنم عالی میشه اگر مقاله ای راجع به شباهت ها و تفاوت های کشور های عربی زبان بنویسی . دوست دارم بخوانم .
    در ضمن بهت افتخار می کنم که انقدر روز به روز روان تر می نویسی.

    پاسخحذف